یاسین عمهیاسین عمه، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره
یاسمن عمهیاسمن عمه، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

دوقلوها

قدم ششم

سلام عزیزای دلم امیدوارم خوب خوب باشین بالاخره خودتونو نشون دادین یه شاهزاده و یه پرنسس اخ عمه به قربونتون یک شنبه ساعت 3 مامانی و بابایی رفتن سونو  و این خبر خوبو بهمون دادن خیلی خوشحال شدیم خوشگلای من مرسی از اومدنتون اونشب یه مهمونی مختصری بابایی برای شما ترتیب داد خیلی خوش گذشت راستی مامان و بابا خیلی به مخشون فشار میارن تا اسمای خوشجلی انتخاب کنن برای شما دو گل ناز دود نکنه خوبه  راستی شاهزادمون از پرنسسمون درشت تره چون مرده دیگه گل دخملمونم که مانکنه اقا پسرمون مثل مرد سرشو بالا نگه داشته و دخملیمونم نجیب و خانوم وسر به زیر عمه فدای هردوتون بی صبرانه منتظر هردوتونیم عزیزکای ما...
28 اسفند 1392

قدم پنجم

سلام عزیزای دل عمه خوبین عمه بخولتون شمارو هام هام ای شیطونا بالاخره دیدمتون مامانی خوشجلتون رو خوشجلتر کردینا مامانی میگه حسابی شیطونی میکنین و هی دل مامانی رو شور میدین قربونتون بره عمه شیما بالاخره طلسم شکسته شد مامانی قرار فردا بره سونو کوچولوهای عمه کلاس نزارینا خودتون رو نشون بدین اخه من خیلی وقت منتظرم راستی 2روز قبل تولد مامانیتون بود مبارکش باشه انشالله هردوشون صد سال سایشون بالا سرتون باشه به امید اینکه فردا جنسیتتون معلوم شه میبوسمتون هوااااااااااااااارتااااااااااااااااااااااااااااا پس تا فردا بابای ...
24 اسفند 1392

قدم چهارم

سلام عزیزای دلم ببخشید عمه دیر به دیر میاد پسمل کوچولوم هر چی بزرگتر میشه باید بیشتر حواشو داشته باشم قرار بود این هفته مامانی بره سونو ولی نرفته خیلی وقته من منتظر این هفته هم ولی مامانی میخواد همش ما انتظار بکشیم میکشیم دیگه اشکال نداره هرکه طاووس خواهد جره هندوستان کشد امروز بابایی میخواد بره خونه عمه مریم که باهم برن واسه مامانیتون که چند وقته دیگه تولدشه النگو بخره  از بابایی حالتونو پرسیدم میگفت حالتون خیلی خوفه تازه شیطونی هم میکنین عمه شیما قربونتون به بابایی گفتم دوتاتونو از طرف من بوسه محکم بکنه اینطولی زیاد نمونده که بیام پیشتون شمارش معکوس 11 روز دیگه ...
11 اسفند 1392

قدم سوم

دوباره سلام به عزیزای عمه میخوام از مامان وباباتون براتون بگم اسم باباتون داود متولد1366.2.9 مشغول تحصیل تو دانشگاه فعلا هم که مدرکش فوق دیپلم ولی دار ادامه میده مشغول به کار تو شهرداری                            برادر بزرگتر من           تاج سر من                               ...
11 اسفند 1392

قدم دوم

سلام جیگرای عمه خوبین شما جاتون که تنگ نیست تو شمک مامانی عمه به قربون شما دعوا نکنید ها دلتنگتونم دوست دارم ببینمتون ببوسمتون بوتون کنم پس کی موقع اومدنتون میشه هرچی زنگ زدم بابایی حالتونو بپرسم خاموش بود تو نگوبابایی دانشگاس منم زنگیدم خونه ی مامان جونی اینا که از حالتون با خبر شم مامان جون میگفت نرگس 19که رفته دکتر واسه دو هفته بعدش وقت سونو بهش دادن یعنی این شنبه که میاد نه شنبه بعد مامانی وبابایی شما رو میبینن خوش به حالشون کاش منم اونجا بودم تا روی ماهتونو میدیدم راستی جیگر طلاها خودتونو قایم نکنین ها نشون بدین چی هستین شاهزاده این یا پرنسس یا شایدم هر دوش وا...
1 اسفند 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دوقلوها می باشد